۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

در نعتِ زندگی واقعی

نقدی بر نقاشی های محمد خداشناس در گالری اعتماد
نوشته : محمد طلوعی
محمد خداشناس را سال‌ها است می‌شناسم، بیشتر از ده سال، وقتی دانشجوی گرافیک بود و با مرتضی زاهدی هم‌خانه. من رشتیم او لاهیجانی. می‌توانیم ساعت‌ها هم را مسخره کنیم، می‌‌توانیم ساعت‌ها از کار هم ایراد بگیریم و می‌توانیم ساعت‌ها با صدای بلند بحث‌های بی‌‌ربطِ تاریخ هنر و نقاشی ایرانی و ادبیات و گرافیک کنیم. سال‌ها است منتقدان کارهای همیم، مخصوصن از وقتی توی نقاشی‌هاش کلمه آمده یک جورهایی پا کرده توی کفشِ من، زور من بیشتر شده که فلان جمله را چرا نوشتی آن‌جا، فلان کلمه را سرِ چی انتخاب کردی، چرا جای این کلمه شکلش را نمی‌کشی، مگر تو نقاش نیستی و می‌توانیم ساعت‌ها حرف بزنیم بی‌خود، ساعت‌ها، اما این‌ چیزهایی که می‌خواهم بنویسم را هیچ‌وقت به خودش نگفته‌ام، نمی‌گویم، چون می‌خواهم تعریف کنم از نقاشی‌هاش.